نگارش در تاريخ - توسط

نام: هدیه صادقی
.........................................................
جنسیت: زن
.........................................................
محل سکونت: خوزستان
.........................................................
سن: 28 / 3 / 1366
.........................................................
میزان تحصیلات: دیپلم کامپیوتر
.........................................................
شماره تماس:
.........................................................
ایمیل و ای دی یاهو: ya_sheykhe_ghayeb@yahoo.com
.........................................................
درباره من: اولین بار 5 ساله بودم که شعر گفتم، چون سواد خوندن و نوشتن نداشتم مادرم نوشتش و میون فامیل و دوستهای داییم که از اهالی اداره ارشاد بودن مورد استقبال فراوونی قرارگرفت. بعد از اون به خاطر سن کم و تجربه پایین توجهی به تراوشات ذهنم نداشتم، از ترس اینکه مورد سرزنش قرار بگیرم و بگن "چقدربده..." بایگانیشون نمی کردم.آخ که الان چقدر حسرتشون رو می خورم. یکم فروردین 1378 بود که مادربزرگم تصادف کرد و عمرش رو داد به شما... اون موقع بود که فهمیدیم ، به غیر از داستانها و قطعات کوتاه، شعر هم می گفته، اونم در وصف پسرش "یوسف" ، یوسف پسر ته تغاریش بود که در سن13 سالگی فوت شد. اون روز نحس برای زیارت مزار دایی یوسف رفته بود، که دم در قبل از اینکه وارد قبرستون بشه تصادف می کنه. نوشته هاش برای ما شد یه یادگاری ارزشمند. بعد از اون بود که تصمیم گرفتم دلنوشته هامو نگه دارم که وقتی مردم، از منم واسه اونایی که دوستم دارن یادگاری بمونه. اطرافیان میگن از این حیث شبیه مادربزرگم هستم و به این افتخار می کنم. با یه شعر در وصف مادربزرگم شروع به جمع آوری تراوشات ذهنیم کردم. البته در پیشگاه شاعران بزرگ معاصر جسارت نمی کنم و اسم شاعر رو روی خودم نمی ذارم، توی این مدت راهنما و استادی نداشتم که راهنماییم کنه و اشکالات و ضعف هامو بگه، طبیعتا اشکالات زیادی دارن. اما حدودا از سال 79 بود که به طور رسمی و حرفه ای داستان و فیلمنامه نویسی رو شروع کردم و هر کتابی در این زمینه بدستم بیاد می خونم. در کنار اینها عاشق دنیای بی انتهای کامپیوتر و برنامه نویسی هستم. از آثارم: داستانها: یک دسته گل رز (1378) خانه دوست کجاست؟ (1381) بچه های جنگ (1389) فیلمنامه ها: رد پای شیطان (1383) قربانی (1384) اینبار شوخی نیست!... (1385) سرگذشت یک کارگردان (1388) آتش نمرود (1389) ظهر عاشورا (1389) که عشق آسان نمود اول... (1389) عروس جناق (1389) سیاهچال (1390)
نظرات شما عزیزان:
داستان هات چاپ شده؟مايلم داستان هات رو بخونم
پاسخ: سلام عزیزم نه متاسفانه یا خوشبختانه چاپ نشدن اما یه فکرای جدیدی دارم
پاسخ: سلام عزیزم نه متاسفانه یا خوشبختانه چاپ نشدن اما یه فکرای جدیدی دارم
سلام
خسته نباشی جالبه
خسته نباشی جالبه
آمد رمضان هست دعا را اثری
دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم
ای داور بخشنده بما کن نظری.....
دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم
ای داور بخشنده بما کن نظری.....
سلاااااااااام وب خوبی دارین.......... میشه از ارش ضلی پور هم چیزی بنویسید؟ از طریق ادرس وبلاگم با من ارتباط برقرار کنید. منتظرم.gif)
.gif)
hichi,haminjuri!b june khodam dokhtarama!
پاسخ: D:
پاسخ: D:
manam asheghe donyaye sheram.shere no migam.az ashnayi bahat khoshbakhtam.jesaratan mojaradin shoma?
پاسخ: مرسی از لطف شما چطور؟؟؟؟/
پاسخ: مرسی از لطف شما چطور؟؟؟؟/
پروفایلتون رو خوندم خیلی جالب بود
سلام دوست عزیزم.خیلی ممنون از اینکه به وبم سر زدی.خیلی خوشحال شدم.
پاسخ:
مرسی عزیزم نظر لطفته