.: جـــوزا :.
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من / ورنه این دنیا که خندیدن نداشت....
http://youhosting.ir
نگارش در تاريخ پنج شنبه 30 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

سلام

امروز اصلا حالم خوب نیست، دوست داشتم میشد گریه کنم.

ولی نمیشه، چون یا مسخرم می کنن و...، ولی خوب ...

امروز عروسی بهترین دوستمه، البته رابطه ما یه رابطه دوستی

ساده نیست، ما مثل دوتا خواهر یم برای هم.

از اول راهنمایی یعنی سال ۷۷ تا الان با هم دوستیم و

امروز روز عروسیشه و هم من خیلی دوست دارم اونجا باشم و هم

اون...

اما ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه در کار شدن

تا من امروز اونجا نباشم...

بابام ماشینشو فروخت، اونا هم عادت دارن به جز ماشین خودشون

با ماشین دیگه (کرایه ای) جایی نمی رن، دست داداش کوچیکم شکست

مامانم میگه هوا گرمه و اگه عرق کنه تا 45 روز دیگه طفلک اذیت میشه

و ...

براش آرزوی خوشبختی و سعادت مندی می کنم

و از خدا برای خودم طلب صبر می کنم

به خدا دارم می میرم، دیوونه میشم. خیلی سخته آدم

توی قشنگترین روز خواهرش نباشه.

همیشه برام این روز مثل یه کابوس بود، که بیاد و من

نتونم اونجا باشم.

و حالا امروز این کابوس لعنتی رو دارم توی بیداری می بینم.

ولی چکار میشه کرد، حتما قسمت نبوده و یا حکمتی درش هست

خدایا راضیم به رضای تو، باور دارم که ما هیشه همون جایی قرار

می گیریم که تو بخوای، پس ما رو به حال خودمون نذار و کاری کن

همیشه بهترین جاها باشیم، این دلمم آروم بکن!

انشالله رنگ زندگیش به رنگ سفیدی لباس عروسی 

طعم زندگیش به شیرینی اون کیک چند طبقه توی تالار

و لحظه به لحظه زندگیش مثل امشب برای خودش و

شوهرش خاطره انگیز باشه

 

مصطفی و منا ی عزیز پیوندتون مبارک

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

نگارش در تاريخ پنج شنبه 25 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

ملیکه وقتی به همراه عده ای از بانوان اسیر شد، برای اینکه کسی او را نشناسد،

خود را نرگس نامید (که تلفظ عربی اش همان نرجس است). بشر بن سلیمان،

طبق خواسته ی امام هادی(ع) همان روز معین به بغداد آمد، صبح زود کنار پل بغداد

رفت. دید کشتی ها رسیدند و کنیز ها را در معرض فروش قرار دادند. در این هنگام

کنیزی را دید که دارای آن اوصافی است که اما هادی (ع) فرموده بود و خریداران

اصرار دارند که او را بخرند، ولی او مایل نیست کنیز آنها شود. بشر بن سلیمان جلو

آمد و با اجازه فروشنده، نامه ی امام را به نرجس داد. آن بانو تا نامه را خواند،

بی اختیار منقلب شد و اشک در چشمانش حلقه زد. در حالی که گریه ی شوق

گلویش را گرفته بود به صاحبش، عمرو بن یزید، گفت: مرا به صاحب این نامه

بفروش، اصرار و تاکید کرد که حتما مرا به صاحب این نامه بفروش.

عمرو بن یزید گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد. آن گاه در مورد قیمت او، با

بشر بن سلیمان صحبت کرد. بُشر گوید: کیسه ی پول را دادم، کنیز را خریدم و

با او از آنجا حرکت کردیم. او همواره نامه را بیرون می آورد، می بوسید و به

چشم می کشید. من از روی تعجب گفتم تو که هنوز صاحب نامه را نمی شناسی

چرا اینقدر نامه را می بوسی؟ گفت: معرفت و شناخت تو اندک است. اگر پیامبر(ص)

وجانشینان آنان را می شناختی، چنین نمی گفتی! آن گاه داستان خود را از اول تا آخر

برای من بیان کرد. من به پاکی شخصیت معنوی و فکر بلند و عالی حضرت نرجس(ع)

پی بردم و از آن پس بیشتر احترامش می کردم تا به سامرا رسیدیم و او را به حضور

امام هادی(ع) بردم. در این هنگام، امام به او خوش آمد گفت و احوال پرسی کرد.

سپس حکیمه خاتون(س) را خبر کرد و به او فرمود: این است آن بانوی محترمی

که در انتظارش بودی. حکیمه (س) او را در آغوش گرفت، به او خوش آمد و تبریک

گفت.امام هادی(ع) به او فرمود: عزت اسلام و ذلت نصرانیت را چگونه دیدی؟ ایشان

عرض کرد: چگونه چیزی را بیان کنم که شما از من بهتر می دانید.

سپس امام هادی(ع) به خواهرش حکیمه(س) فرمود: او را به خانه ببر و دستورات

اسلامی را به او بیاموز. او همسر فرزندم، حسن(ع) و مادر مهدی آل محمد (ص)

خواهد بود.اما مورخین درباره ی رخداد های پس از این ماجرا و این که همسر

امام حسن عسکری(ع)چند روز در منزل حکیمه(س) به سر برد و امام حسن

عسکری(ع) چه زمانی برای دیدارآن بانو وارد خانه ی حکیمه (س) شد و چه زمانی

وی را به همسری برگزید،چیزی بیان نکرده اند. نرجس خاتون (س) ، مادر امام

زمان(عج)، فرزند پسرقیصر روم، دارای مقام و منزلت والایی بود.

در فضیلت و برتریاو همین بس که افتخارمادری امام زمان (عج) را داشت.

فضائل و مناقب آن بانوی بزرگوار آنقدر بود که حکیمه (س)، خواهر امام هادی(ع)

که خود بانوی عالی قدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش

می داند و خود را خدمتگزار او می نامد. حضرت نرجس(ع) بانویی راستگو وپسندیده،

متقی و پاکیزه بود. ایشان از خدا راضی و خدا نیز از او راضی است. در انجیل،

از این بانو توصیف و تمجید شده است. پیامبر(ص) وی را از روح الله امین

خواستگاری کرد و به این ازدواج راغب شد. نرجس به وصلت با فرزند

رسول خدا(ص) روی آورد، در آن حال که به حق او و اهل بیت پیامبر آشنا،

به صدق و راستی آنها مومن،به مقام و جایگاهشانمعترف، به دستور و

ولایتشان بینا، دوستدار آنان و همچنین انتخاب شده ی دلخواه آنان بود.

 


 

ولادت حضرت امام مهدی(عج)

 

پس از آنکه بشر بن سلیمان، نرجس خاتون را به سامرا نزد امام هادی(ع) آورد،

امام (ع) خطاب به نرجس فرمود: می خواهی ده هزار اشرافی به تو بدهم یا مژده ای؟

گفت: مژده را بدهید. پس حضرت فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه مشرق

ومغرب گردد و زمین را پر از عدل و داد کند، بعد از آنکه زمین از ظلم و جور

پرشده باشد.روز چهاردهم شعبان سال 255 هجری قمری بود و حکیمه به عادت

همیشه به منظور دیدار خورشید امامت، روانه ی منزل امام حسن عسکری(ع) شد

و با استقبال گرم امام (ع) و همسرش روبرو گردید. حضرت نرجس(س) جلو آمد تا

کفش های حکیمه خاتون(س) را از پای او بیرون آورد و خطاب به وی گفت: بانوی

من! کفشهای تان را به من دهید! حکیمه با شرمندگی از تواضع و فروتنی نرجس

خطاب به او چنین گفت: تو بانوی من می باشی! به خدا سوگند! نمی گذارم تو کفشهای

مرا از پایم در بیاوری و اینگونه به من خدمت کنی! بلکه من به دیدگانم تو را خدمت

می کنم. حضرت عسکری(ع) شاهد این گفتگو بود و ضمن مسرت از با ادب سخن

گفتن آن دو، فرمود: عمه جان! خداوند به تو پاداش خیر دهد.حکیمه تا غروب در

منزل امام(ع) ماند. بعد نرجس را صدا زد که لباسش را بیاورد تا راهیمنزل خود شود.

امام حسن(ع) حکیمه را از رفتن بازداشت و فرمود: عمه جان! امشب اینجا بمان و با

ما افطار کن زیرا امشب نیمه شعبان است و بزودی آن مولود شریف و ارجمند که

خداوند، زمین را بعد از مردنش به وسیله او زنده می کند، متولد می شود.

حکیمه گفت: آقای من! از چه کسی؟! من در نرجس هیچ آثار حملی نمی بینم!

امام (ع) فرمود: از نرجس، نه از غیر او! حکیمه به طرف نرجس رفت و او را

از پشت سر درآغوش گرفت و بوسید، اما اثر حملی در او ندید. آن گاه نزد

برادر زاده برگشت و کاری را که انجام داده بود را به حضرت(ع) گفت.

امام(ع) تبسمی کرد و فرمود: هنگام دمیدن سپیده ی صبح برای تو آشکار

می شود، زیرا مثل او مثل  مادر موسی است که آثار حمل او آشکار نبود و

هیچ کس تا هنگام تولد، اطلاع نداشت، زیرا فرعون در جستجوی  حضرت موسی(ع)

شکم زنان حامله را می شکافت و فرزندم مانند موسی(ع) است. حکیمه بار دیگر نزد

نرجس آمد و او را بازدید نمود و از حالش جویا شد. همسر امام(ع) گفت: بانوی من!

هیچ اثری از فرزند احساس نمی کنم. آن گاه، حکیمه خاتون خبر تولد فرزند را به

او داد و گفت: خداوند تو را به فرزندی، گرامی داشته است که همین امشب

متولد می شود. نرجس از شنیدن این سخن به وجد آمد و درخششی از نور،

سرور و وقار، سراپایش را فرا گرفت. حکیمه ماجرای شب نیمه شعبان را

این چنین حکایت می کند: هنگامی که نماز عشاء را خواندم، افطار کرده به بستر

رفتم و خوابیدم. نیمه شب برای خواندن نماز شب برخاستم. نماز خواندم و پس از

نماز، دیدم نرجس که پیش روی من خوابیده بود، کاملا در حال استراحت است و

حتی از پهلو به پهلو هم تکان نمی خورد و هیچ اثری از حمل در او ندیدم! مدتی

نشستم و تعقیبات نماز را خواندم و بعد دراز کشیدم.

پس از مدتی نرجس از خواب بیدار شد، نمازش را خواند و خوابید. من با خود به شک

و تردید افتادم و در همین لحظه صدای حضرت عسکری(ع) را شنیدم که فرمود:

عمه جان! شتاب نکن! به همین زودی آن کار انجام می شود. من سر جای خود

نشستم و شروع کردم به خواندن سوره های الم سجده و یس! که ناگاه دیدم نرجس

با اضطراب از خواب بیدار شد. من فورا خود را به او رسانیدم، وی را در

آغوش گرفته، به سینه چسبانیدم و نام خدا را بر او خواندم و گفتم: آیا دردی

احساس می کنی؟ گفت: آری عمه جان! گفتم: کاملا مطمئن باش! دلت محکم و

قوی باشد، این همان است که به تو گفتم. آن گاه، امام(ع) صدا زد که:

سوره قدر را بر او بخوان. من شروع کردم به خواندن و جنین هم همراهی می کرد

و آن سوره را می خواند و بعد بر من سلام کرد. من از شنیدن صدای او مضطرب شدم.

حضرت عسکری(ع) صدا زد: از امر خدا تعجب نکن، همانا خداوند تبارک و تعالی ما

را در کودکی به حکمت، گویا می کن و در بزرگی بر روی زمینش ما را حجت خود

قرار می دهد. در آن هنگام، هاله ای از نور، بین حکیمه و نرجس فاصله شد.

سپس حکیمه به خود آمد و آن منظره ی دل انگیز سجده ی مهدی (عج) را مشاهده

کرد. حکیمه (س)  در ادامه به ولایت حضرت مهدی (عج) اشاره می کند: نوری خیره

کننده در جبین (پیشانی) نرجس دیدم و در کنارش کودکی رو به قبله، سر به سجده

گذاشته بود. امام(ع) فرمود: او هنگامی که از شکم مادرش خارج شد رو به زمین نهاد،

سر به سجده و زانو بر زمین گذارد و سبّابه اش را به آسمان بلند کرد، عطسه نمود و

فرمود: اَلحـَمدُ لـِلهِ رَبِّ العالمین، صلی اللهُ علی محمدٍ و آلـِهِ. و بعد فرمود:

ستمگران پنداشتند که حجت خدا از بین رفتنی است، اگر اجازه سخن گفتن بدهد

شک و تردید از بین می رود. امام حسن(ع) در حالی که قدم می زد، حکیمه را صدا

کرد و فرمود: عمه جان! پسرم را نزد من بیاور. حکیمه خاتون نیز با شعف فراوان

به سمت نوزاد رفت و او را در بغل گرفت، او می گوید: بر ساعد دست راستش این

آیه نوشته شده بود: جآء الحقُّ وَ زَهَقَ الباطلُ اِنَّ الباطلَ کانَ زَهُوقاً

(آیه 81 سوره ی اسراء). او را در پارچه ای پیچیده نزد امام(ع) بردم. امام او را

از من گرفت و بر کف دست چپ خود نشانید و کف دست راست خویش را به پشت،

گوش و مفاصل وی کشید. در گوش او اذان گفت و سپس دست مبارک خود را بر

سر او کشید و فرمود: فرزندم! سخن بگو. فرزند امام(ع) نیز فرمود:

اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا امیر المومنین

ولی الله.و بعد اسامی یک یک ائمه را ذکر کرد تا به پدرش حضرت امام حسن

عسکری(ع) رسید و توقف کرد. امام(ع) رو به عمه خود کرد و فرمود: عمه جان!

او را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند و بعد نزد من بیاور. حکیمه نیز او را نزد

حضرت نرجس(س) برد. مادر به او سلام کرد و سپس حکیمه او را بر گرداند و

در حضور حضرت عسکری(ع)  گذارد. آنگاه نام و کنیه ی پیامبر(ص) برای فرزند

امام(ع) انتخاب گردید.  

 

 

 

 

یه جمع بندی کوچولو با عنوان" مختصری درباره امام مهدی(عج)" مونده.

بر من ببخشید و همچنان شکیبا باشید، به دلیل مشغله نتونستم زود تمومش کنم.

برنامه این بود امشب قسمت آخرش باشه.

اما هیچ وقت هیچ چیز به طور دقیق طبق برنامه ریزیهامون پیش نمیره.

پس ادامه دارد ... تنها در یک پست دیگر ...

راستی سلام

عیدتون هم پیشاپیش مبارکتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد، کلی عروسی در پیشه اللهی مبارک باشه تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

و به حق شیخ غایب خوشبخت و سعادت مند و عاقبت به خیر بشنتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

به پای هم پیر بشن ولی از هم سیر نشن

انشاالله روزی شما هم بشه مجردهای عزیزتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 21 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی


 
 

 

اگر چه ملیکه با آن طینت پاکی که داشت، خواستار چنین ازدواجی با چنان افرادی نبود و در آرزوی

رفتن به خانه ای بود که پر از صفا، معنویت و خدا پرستی باشد، اما دو حادثه ای که رخ داد او را

نیز غرق در تفکر کرد. با خود می گفت: سرنوشت من چه خواهد شد؟ سرانجام کجا خواهم رفت؟

خدایا! به من کمک کن و مرا نجات بده. او همچنان فکر می کرد و اندوهگین بود تا اینکه شب خوابش

برد. در خواب دید که جدش شمعون همراه حضرت عیسی (ع) و عدهای از یاران مخصوص

حضرت مسیح (ع) وارد کاخ شدند. ناگهان، منبری بسیار باشکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد.

سپس دید دوازده نفر که مردانی بسیار خوش سیما، نورانی و زیبا بودند وارد کاخ شدند. در عالم

خواب به ملیکه گفته شد اینها که وارد شدند، پیامبر(ص)، امام علی(ع)، امام حسن(ع)،

امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام محمد باقر(ع)، امام جعفر صادق(ع)، امام موسی کاظم(ع)،

امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) هستند.

 

 

ناگهان مشاهده کرد که پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(ع) رو کرد و گفت: ما به اینجا آمدیم تا

ملیکه را از شمعون برای فرزندم، حسن عسکری (ع)، خواستگاری کنیم. حضرت مسیح به شمعون

گفت: به به! سعادت به تو رو کرد. خود را با دودمان محمد (ص) پیوند بده. شمعون از این پیشنهاد

بسیار خوشحال شد. آن گاه حضرت محمد (ص) به منبر رفت و خطبه ی عقد را خواند و ملیکه را به

همسری امام حسن عسکری(ع) در آورد. سپس حضرت مسیح(ع)، شمعون و یاران مسیح(ع) به

این عقد گواهی دادند. ملیکه می گوید: از خواب بیدار شدم ولی جرأت نکردم که خوابم را برای

کسی بازگو کنم. شوق امام حسن عسکری(ع)، که همراه پیامبر او را در خوابم دیده بودم، هر روز

در دلم بیشتر می شد، بطوری که از دوری وی بیمار شدم. پدرم طبیب ها را حاضر کرد ولی فایده ای

نداشت. روزی قیصر آمد و گفت: دخترم! چه میل داری؟ گفتم هیچ. گفت: چه درخواستی داری گفتم:

اسرای مسلمان را آزاد کنید، ممکن است حالم بهتر شود. جدم قیصر دستور داد تا اسرای مسلمان

را آزاد کردند و در وضع بقیه نیز توسعه داد و آنها را آزاد گذاشت. من قدری غذا خوردم تا وانمود

کنم که حالم خوب شده است. چون شب شد و به خواب رفتم، در عالم خواب، بهترین زنان عالم،

یعنی حضرت فاطمه زهرا (س) را دیدم که حضرت مریم(س) با هزار کنیز از حوریان بهشت در

خدمت او هستند. پس مریم(س) گفت: این خانم، بهترین زنان عالم، مادر شوهر تو است. پس من

فوری دامنش را گرفتم و گریستم و از دوری امام حسن عسکری(ع) شکایت کردم. فرمود: چگونه به

سراغ تو بیاید در حالی که مسلمان نیستی و به خدا شرک می آوری؟ اگر می خواهی به دیدار تو بیاید،

بگو: اَشهَدُ اَن لا الهَ اِلاَّ الله و اَشهَدُ اَنَّ محمداً رسولُ الله. چون این جملات را گفتم، حضرت زهرا (س)

مرا به سینه خود چسبانید، دلداریم داد و فرمود: اکنون منتظر آمدن فرزندم باش که من او را به سوی

تو می فرستم. از آن شب به بعد، هر شب آن بزرگوار را می دیدم، حالم رو به بهبودی می رفت و به

لطف خدا سلامتی خود را باز یافتم.

 

 


ازدواج نرجس (س) با امام حسن عسکری (ع)


 

 

ملیکه، همچنان آرزو می کرد که روزی بیاید و از میان خاندان امپراطور روم دور شود و از آلودگی

دنیا پرستی این خاندان، نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه ی امام حسن عسکری(ع)

برسد. بین مسلمانان و رومیان سالها جنگ بود. گاهی مسلمانان پیروز می شدند و گاهی رومیان .

طبیعی است که در جنگ، عده ای اسیر می شدند و آنها را به اسارت می بردند. در آن زمان رسم بر

این بود که یا اسیران را به عنوان غلام و کنیز می فروختند و یا آنها را با اسیران خود عوض

می کردند. در یکی از مسافرتها که ملیکه با عده ای از بانوان همراه امپراطور بود، به لشکر

اسلام برخوردند. سپاه اسلام در گیر جنگ شد. در این جنگ مسلمانان پیروز شدند. عده ای از زنان،

از جمله ملیکه اسیر شدند. اسیران را به وسیله کشتی از راه رود خانه ی دجله برای فروش به بغداد

آوردند. یکی از فروشندگان، برده فروش معروفی به نام عمرو بن یزید بود. روزی امام هادی (ع)

یکی از یاران خود به نام بشر بن سلیمان را، که در خرید و فروش برده نیز، سابقه داشت، در شهر

سامرا دید و نامه ای که به زبان رومی نوشته و زیر آن را امضا کرده بود به او داد، کیسه ی پولی

نیز جداگانه به او داد و فرمود: می خواهم به بغداد بروی و با این کیسه پول کنیزی را خریداری کنی

و به اینجا بیاوری. بشر بن سلیمان گفت: بسیار خوب، هر امری بفرمایید اطاعت می کنم.

امام هادی(ع) فرمود: اینک گوش کن تا توضیح دهم که چگونه کنیزی را باید بخری. فلان روز از

اینجا به طرف بغداد حرکت می کنی، سعی کن اول صبح فلان روز در کنار پل رودخانه ی معروف

بغداد باشی. وقتی به آنجا رسیدی، می بینی چند کشتی کنار آب می ایند تا بار خود را خالی کنند.

در این میان می بینی زنانی را اسیر کرده اند از کشتی ها پیاده می کنند و به عنوان کنیز در معرض

فروش قرار می دهند. با این که پرده داران می خواهند کنیزان را به خریداران نشان دهند،

آن دختر خود را نشان نمی دهد. حجاب و عفاف خود را حفظ می کند. او دو لباس حریر پوشیده و

یک لباس پوستی گرانبها بر دوش دارد. خریداران متوجه او می شوند و اصرار می کنند که او

را بخرند، او ناراحت می شود و به زبان رومی می گوید: وای حجابم آسیب دید. یکی از خریداران

می گوید: من این کنیز را به سیصد دینار خریدارم.آن دختر به او می گوید: اگر اندازه ملک سلیمان

دارایی داشته باشی، حاضر نیستم کنیز تو شوم. عمرو بن یزید به آن دختر می گوید: چاره ای نیست،

تو را باید فروخت. او می گوید: شتاب نکن! آن خریداری که من می خواهم پیدا می شود، مگر نه این

است که معامله باید از روی رضایت باشد. در این موقع، نزد عمرو بن یزید برو،بگو برای این بانو

نامه ای دارم که به زبان رومی نوشته شده است. این نامه را به آن بانو بده تا بخواند، اگر راضی شد

او را برای صاحب نامه که اوصاف و نشانه های صاحب نامه در آن نوشته شده خریداری کن. وقتی که

نامه را به او دادی او راضی می شود، آن گاه او را خریداری کن و به اینجا بیاور.

ادامه دارد ...


 

ازتون ممنونم از اینکه مشتاقانه مطالب وبم، بهتره بگم وب خودتون رو دنبال می کنید.

و با نظرات قشنگتون باعث دلگرمی من میشید و من رو از ادامه راه مطمئن تر می کنید.

و همینطور یه تشکر ویژه از باران جون و شیدا جون، این عزیزان گل و دوستداشتنی. امیدوارم به

این همکاری ادامه بدن و در آینده ای نزدیک از خجالتشون دربیام.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

امیدوارم بتونم لحظات خوش تری رو براتون فراهم بکنم. انشاالله بعد از نیمه شعبان که مطالب

سریالی تموم میشن از مطالب متنوع تر و مفرح تری استفاده می کنم.

یکی دیگه از برنامه هایی که در پیش دارم اینه که قراره وب یوسفم کو ... رو منحل کنم

چون علی رقم تصورم هیچ استقبالی ازش نشد و اینکه قصد دارم هر از چند گاهی توی همین وب

از اشعار مادربزرگم استفاده کنم. پس یعنی اینکه هر پستی با عنوان یوسفم کو ... دیدید بدونید

دوبیتی های مادربزرگمه.

راستی سلام ... تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد


 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 19 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

نام: نرجس (اسامی دیگری نیز ذکر شده است).

کنیه: ام محمد (بن حسن(ع))

نام پدر: یوشعا (یشوعا نیز گفته اند)

نسبت مادری: از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا، وصی حضرت عیسی (ع)

ملیت: رومی

تاریخ وفات: سال 261 هجری قمری

نام همسر: حضرت امام حسن عسکری

تعداد فرزندان: یک پسر (حضرت مهدی (عج))

محل دفن: سامرا

 نرجس مادر امام مهدی(ع) است که نام رومی او ملیکه (ملیکا) بود. وی را به نامهای ریحانه،

صیقل و حکیمه نیز خوانده اند. پدرش یوشعا فرزند امپراتور روم شرقی بود. مادرش از فرزندان

شمعون بن حمون بن الصفا، وصی حضرت عیسی (ع) و کنیه اش ام محمد بن حسن بود.

ملیکه با اینکه در کاخ می زیست و با خاندان امپراطوری زندگی می کرد، اما آن چنان پاک و با عفت بود

که گویی با این خاندان نسبتی نداشت، بلکه از نظر پاکی و صفا چون خانواده مادری خود بود و

زندگی اش همچون زندگی شمعون و عیسی بن مریم، از صفا و معنویت و پاکی خاصی برخوردار بود.

شمعون صفا فرزند حمون از اصحاب خاص و یکی از 12 حواری حضرت عیسی (ع) و سر آمد

آنان بود که به او پطرس نیز می گفتند. پطرس را در شهر رومیه کشتند و وارانه بر دار کردند.

نسبت مادری حضرت نرجس به همین شمعون صفا می رسید.

دوران کودکی نرجس:  در میان درباریان روم، زندگی یوشعا زبانزد بود، آن فرزند نامی امپراطور،

یکی از نوادگان شمعون صفا را به همسری داشت و حاصل این پیوند دختر زیبایی به نام  ملیکه بود.

امپراطور نسبت به ملیکه که دوران کودکی را پشت سر می نهاد بسیار محبت می ورزید و مهربان بود.

دلبستگی خاص امپراطور به ملیکه او را سر آمد منسوبان قیصر ساخت، از آن رو، بزرگ روم، آموزش،

تعلیم، اخلاق و آداب اجتماعی این نواده ی عزیز را به بهترین آموزگاران قسطنطنیه سپرد. او غیر از

آموزش زبان رومی، فراگیری زبان عربی را نیز برای ملیکه مقرر ساخت، لذا یک مربی، همه روزه در

دو نوبت نزد او می آمد و عربی را به او آموزش می داد، بدان حد که دختر یوشعا این زبان مهم را به

خوبی آموخت. با گذشت 13 بهار از عمر ملیکه، امپراطور ازدواج او را با نواده دیگرش که عمو زاده

ملیکه نیز بود، پیشنهاد کرد. با توجه به اینکه کسی نمی توانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید،

امپراطور از طرف نوه اش از ملیکه خواستگاری کرد و سپس عقد باشکوهی ترتیب داد. در آن

مجلس 300نفر از برگزیدگان روحانیان و کشیشان مسیحی، 700نفر از افسران و فرماندهان ارتش

و 400هزار نفر از اشراف، معتمدین و ثروتمندان، شرکت داشتند. مجلس در کاخ با شکوه امپراطور

برگزار شد. تخت بزرگی را که با انواع جواهر، طلا، نقره، یاقوت و عقیق آراسته شده بود، در جای

 مخصوص کاخ گذاشتند. برادر زاده یوشعا روی آن تخت نشست. تشریفات مراسم عقد فراهم شد.

درباریان و خدمتگزاران با لباسهای مخصوص، هر کدام در جایگاه مخصوص خود برای خدمت،

ایستادند. در اطراف کاخ، قندیل ها و چهل چراغها مجلس را جلوه ی خاصی داده بودند. ناقوس نواخته

شد، روحانیان برجسته مسیحی کنار تخت، با کلاه و لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دو طرف

به صف ایستادند و کتاب مقدس انجیل در دست داشتند. همین که انجیل را گشودند تا آیات آن را تلاوت

کنند، نا گهان زلزله آمد، کاخ لرزید و هر کسی که روی تخت نشسته بود، بر زمین افتاد. خود امپراطور

و نوه اش (داماد) نیز از تخت بر زمین افتادند. ترس و لرز، حاضران را فرا گرفت. یکی از کشیشان

بزرگ به حضور امپراطور آمدند و عرض کرد: این حادثه ی عجیب، نشانه ی بلا و خشم خدا و علامت

پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید تا برویم. امپراطور پایان مجلس را اعلام کرد.

همه رفتند. سپس دستور داد آنچه که از تخت، قندیل ، چراغ و چیزهای دیگر که در هم ریخته و افتاده

بود همه را به جای خود گذاشتند. اینبار امپراطور تصمیم گرفت که ملیکه را به همسری عموزاده

دیگرش در آورد، با خود گفت: شاید این حادثه زلزله  برای آن بود که ملیکه همسر عموزاده اولی نگردد.

دستور داد تا مجلس را در کاخ، مثل مجلس سابق آراستند. درباریان و خدمتکاران هر کدام در جایگاه

مخصوص قرار گرفتند، تخت مخصوص را در جای خود گذاشتند. روحانیان برجسته ی مسیحی با در

دست گرفتن شمعدان ها و با لباسهای مخصوص در کنار تخت قرار گرفتند. عموزاده دومی برتخت نشست.

همین که مراسم عقد شروع شد و کشیشان خواستند صیغه ی عقد بخوانند، بار دیگر زلزله رخ داد و

همه حاضران پریشان شدند. رنگها پرید، مجلس بهم ریخت و تختها واژگون گردید. امپراطور و

داماد دومی از تخت بر زمین افتادند. همه وحشت زده از کاخ بیرون آمدند و به خانه های خود رفتند.

امپراطور بسیار ناراحت شد، در غم و اندوه و فکر، فرو رفت و لحظه ای این دو حادثه ی عجیب را

فراموش نمی کرد.

 

داستان رؤیای عجیب نرجس (س)

اگر چه ملیکه با آن طینت پاکی که داشت، خواستار چنین ازدواجی با چنان افرادی نبود و در آرزوی

رفتن به خانه ای بود که پر از صفا، معنویت و خدا پرستی باشد، اما دو حادثه ای که رخ داد او را نیز

غرق در تفکر کرد. با خود می گفت: سرنوشت من چه خواهد شد؟ سرانجام کجا خواهم رفت؟ خدایا!

به من کمک کن و مرا نجات بده. او همچنان فکر می کرد و اندوهگین بود تا اینکه شب خوابش برد.

در خواب دید که ...  

ادامه دارد...

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

بنا بر قول مشهور، شهربانو تنها یک فرزند داشت وآن هم حضرت سجاد(ع) بود که در سال 38

هجری دیده به جهان گشود. چون آن حضرت متولد شد، مادرش رحلت کرد. امام سجاد (ع) را

از آن جهت ابن الخیرتین می گفتند که فرزند دو برگزیده ی عرب و عجم بود: پدرش آقا و

سرور عرب، بلکه تمام مردم و مادرش فرزند یزدگرد سوم، پادشاه ایران بود. مورخین نوشته اند

که: امام سجاد(ع) در شهر مدینه و در خانه ی فاطمه زهرا (س) قدم به جهان نهاد. همان گونه

که پیش از این ذکر شد، مادر امام سجاد(ع) در همان آغاز تولد آن حضرت، بر اثر تب از دنیا رفت.

امام حسین (ع) به بانوی بزرگواری از مادر فرزندانش، دستور داد تا از فرزندش زین العابدین (ع)

سرپرستی کند و به او شیر دهد. آن زن صالحه نیز، تا جایی که ممکن بود در این راه از هیچ کوششی

 دریغ نورزید و همچون مادر مهربانی که جگر گوشه خود را مورد عنایت قرار می دهد، به

زین العابدین (ع) توجه می کرد و امام (ع) را در فضای بی خبری از مرگ مادرش نگهداشت و

توانست جای خالی مادر بزرگوارش را پر کند. کسی او را از درگذشت مادرش آگاه نکرد، مگر پس

از آنکه بزرگ شد، برای اینکه مبادا دل آن بزرگوار بسوزد و خاطرش آزرده شود.

به هر حال، اما زین العابدین (ع) پس از آنکه بزرگ شد و از فوت مادر ارجمندش، حضرت شهربانو،

آگاهی یافت و فهمید که این زن صالحه ( دایه اش ) چقدر به او نیکی و احسان کرده و تمام آنها

هم فقط برای رضای خدا بوده است. در صدد بر آمد که به انواع نیکی های ممکن جبران کند و تا

توانست به او احسان می کرد و حتی از هم غذا شدن با او خودداری می نمود. برخی آن حضرت

را مورد سوال قرار داده، از او در این خصوص پرسیدند و گفتند: تو بهترین مردم هستی و از

همه کس بیشتر صله  رحم می کنی، با این همه چرا با مادرت هم غذا نمی شوی؟ امام (ع)

درجواب فرمود: می ترسم که دستم جلوتر از او به سمت چیزی برود که چشم او پیش از من

متوجه آن بوده است و در نتیجه من عاق او گردم.

آیا شهر بانو در واقعه کربلا حضور داشت؟!

سوالی که فکر اکثر مورخین را مشغول کرده است، این است که آیا حضرت شهربانو (س)

در صحرای کربلا حضور داشته یا نه؟ در این که شهربانو پس از تولد حضرت سجاد (ع) در مرض

نفاس از جهان رفت شک و تردیدی نیست و اکثر مورخان این حقیقت را قبول دارند. علمای شیعه

نیز این روایت را معتبر دانسته و تایید کرده اند. چیزی که مورد اشتباه شده این است که

ابن شهر آشوب، مورخ و محدث عالی مقام در مناقب می نویسد: شهربانو در حرمسرای حسین (ع)

بود و خود را در آب فرات انداخت. ولی بنا بر قول مشهور از مطالبی که ذکر شد، این نتیجه حاصل

 می شود که شهربانو در سال 38 هجری وفات کرد. بنابراین ایشان در صحرای کربلا حضور

نداشته است. بعضی از نویسندگان معاصر نیز با این نظر موافق بوده و حضور شهربانو در

صحرای کربلا را داستانی مجعول و در قسمت تحریفات بر قضیه کربلا برشمرده اند. در نتیجه بهتر

 است که  قول امام رضا (ع) به بوشنجانی  را پذیرفت. حضرت رضا (ع) به سهل بن قاسم بن بوشنجانی 

می فرماید: بعد از وفات شهربانو ، علی بن الحسین را یکی از کنیزان پدرش تکفل کرد که مردم او

را مادر امام(ع) می خواندند، حال آنکه وی کنیز امام (ع) بود و آنها تصور کردند که امام (ع) بعدها

مادر خود را به همسری غلامش در آورد! پناه بر خدا! بلکه امام (ع) این زن را

(کنیزی که متکفل او بود ) به آن غلام تزویج کرد. از سخن امام رضا (ع) معلوم می گردید که

تکفل امام زین العابدین (ع) توسط یکی از کنیزان امام حسین (ع) بوده و آن بانوی صالحه هم در

صحرای کربلا حضور داشته است. حضرت سجاد (ع) این زن یعنی دایه خود را به عنوان مادر

خطاب می نمود به این دلیل، مورخان گمان کردند که حضرت شهربانو (س) در کربلا حضور داشته

است. لذا ابن خلکان نیز به دایه ی امام نسبت مادر داده و می نویسد: امام زین العابدین (ع) نسبت

به مادرش بسیار نکویی می کرد. اما با توجه به دلایل فوق و گفتار امام رضا (ع) به بوشنجانی،

مسلم می شود که شهربانو در سال 60 هجری اصلا زنده نبوده تا در واقعه کربلا حضور پیدا کند.

عید بر همه شما مبارک...

راستی برای نیمه شعبان هم یه پست ویژه دارم و اون هم در مورد حضرت نرگس (س) هست.

که چطور از روم اومد و زن امام حسن عسگری(ع) و مادر حضرت شیخ غایب شد...

پس مثل همیشه منتظر و شکیبا باشید...

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 15 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

 

سلام دوستان گلم ...

عیدتون مبارک ... بهتره بگم اعیادتون مبارک ...

با کمی تاخیر روز پاسدار رو همه پاسداران و خانواده های محترمشون تبریک می گم.

روز جانباز رو هم به همه جانبازان عزیز و خانوادهاشون تبریک میگم ، به ویژه به بابای عزیز خودم.

آره درست فهمیدید پدر من جانباز هست. هم شیمیایی و هم موج انفجار خورده.

اما علی رقم تبلیغات بی جایی که در مورد این خوانواده ها میشه ما از هیچ کدوم از این

سهمیه های خوانواده ایثارگران استفاده نکردیم. اینو گفتم به این خاطر که جو بدی شده و

همه فکر می کنن که نون خانواده ایثارگران توی روغنه و چقدر بهشون می رسن و پارتیشون

قویه و هرجا برن خرشون حسابی میره. خواستم بگم اصلا اینطوریا که میگن نیست.

البته منکر نیستم که بعضی جا ها چه خوب به این خانواده ها رسیدگی می شه.

اما توی این چند ساله ما که چیزی ندیدیم حتی چند ماهه بهمون وعده داده شده قراره

وام مسکن بهمون بدن، اما مرتب پاسکاریمون میکنن و این ماه و اون ماه میکنن.

اصلا اینجوریا که فکر می کنید نیست. داییم هم جانبازه و تا الان پاهاش پر ترکشه

اونا هم مثل ما...

ولی یه سوال؟

اگه سهمیه ای باشه و بخوایم استفاده بکنیم چه اشکالی داره!؟ از گلوی کسی که نمیگیرن

شنیدم اونایی که با سهمیه وارد دانشگاه می شن، باید مثل همه کنکور بدن و رتبه

مورد نظر رو بگیرن تنها فرقی داره اینه که اگه کلاسی مثلا 20 نفر گنجایش داره 5 نفر بهش

اضافه میکن. این کجاش حق خوریه که صدای همه در اومده. اونا هم درس خوندن، زحمت کشیدن

خرج کردن، مگه بیسوادن و مدرک خریدن با کارت ایثارگری پدراشون و با پارتی و بدون کنکور

وارد دانشگاه میشن. که جو سازی می کنین... البته بعضیا می دونم شما گلید

و خیلی چیزهای دیگه ...

بگذریم امروز عیده و نمی خوام اوقاتتون رو تلخ کم و یا پست گله گذاری بذارم

فقط خواستم بگم گول این جو سازی های بیجا رو نخورید ...

دو پست جدید همین امروز از حضرت عباس، پیش از این پست گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد

فردا ویژه ولادت حضرت سجاد رو میذارم ...

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 15 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

هم چهرة عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحيّاتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود

و چشمگير و پرجاذبه. ظاهرش هم آيينة باطنش بود. سيماي پر فروغ و تابنده‏اش او

را همچون ماه، درخشان نشان مي‏داد و در ميان بني هاشم، كه همه ستارگانِ كمال

و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از اين رو او را «قمر بني هاشم» ميگفتند.

ايمان و بصيرت و وفاي عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شيعه

پيوسته از آن ياد مي‏كردند و او را به عنوان يك انسان والا و الگو مي‏ستودند.

امام سجاد(ع) روزي به چهرة «عبيدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه كرد و گريست.

آنگاه با ياد كردي از صحنة نبرد اُحد و صحنة كربلا از عموي پيامبر (حمزة سيدالشهدا)

و عموي خودش (عباس‏بن علي) چنين ياد كرد:

»هيچ روزي براي پيامبر خدا سخت‏تر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمويش

حضرت حمزه كه شير دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسيد. بر حسين بن علي(ع)

هم روزي سخت‏تر از عاشورا نگذشت كه در محاصرة سي‏هزار سپاه دشمن قرار گرفته

بود و آنان مي‏پنداشتند كه با كشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزديك مي‏شوند و سرانجام،

بي‏آن‏كه به نصايح و خيرخواهي‏هاي سيدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند«.

 آنگاه در ياداوري فداكاري و عظمت روحي عباس(ع) فرمود:

»خداوند،عمويم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكاري كرد و از

جان خود گذشت، چنان فداكاري كرد كه دو دستش قلم شد. خداوند نيز به او  همانند

جعفربن ابي‏طالب  در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در

بهشت با فرشتگان پرواز مي‏كند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتي دارد بس بزرگ،

كه همة شهيدان در قيامت به مقام والاي او غبطه مي‏خورند و رشك مي‏برند«.

آن ايثار و جانبازي عظيم اباالفضل، پيوسته الهام بخش فداكاري‏هاي بزرگ در

راه عقيده و دين بوده است و جانبازان بسياري اگر دستي در راه دوست فدا كرده‏اند،

خود را رهپوي آن الگوي فداكاري مي‏دانند و اسوة ايثارشان جعفر طيّار و

عباس بن علي بوده است:

 چون اقتدا به جعفر طيّار كرده‏ايم

 پرواز ماست با پرِ جان در فضاي دوست

  در پيروي ز خطّ علمدار كربلاست

 دستي كه داده‏ايم به راه رضاي دوست

بصيرت و شناخت عميق و پايبندي استوار به حق و ولايت و راه خدا از ويژگي هاي

آن حضرت بود. در ستايشي كه امام صادق(ع) از او كرده است بر اين اوصاف

او انگشت نهاده و به‏عنوان ارزش‏هاي متبلور در وجود عبّاس، ياد كرده است:

»كانگ عگمُّنا العبّاسُ نافذگ البصيرةِ صُلبگ الايمانِ، جلااهگد معگ

ابي‏عبدالله(ع) وگاگبْلي’ بلاءاً حسگناً ومضي شهيداً؛

عموي ما عباس، داراي بصيرتي نافذ و ايماني استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد كرد

و آزمايش خوبي داد و به شهادت رسيد«.

و در يكي از زيارتنامه‏هاي آن حضرت نيز بر اين «بصيرت» و اقتدا به شايستگان

اشاره شده است «شهادت مي‏دهم كه تو با بصيرت در كار و راه خويش رفتي و

شهيد شدي و به صالحان اقتدا كردي».

بصيرت و بينش نافذ و قوي كه امام در وصف او به كار برده است، سندي افتخار

آفرين براي اوست. اين ويژگي‏هاي والاست كه سيماي عباس بن علي را درخشان

و جاودان ساخته است. وي تنها به عنوان يك قهرمانِ رشيد و علمدارِ شجاع مطرح نبود،

فضايل علمي و تقوايي او و سطح رفيع دانش او كه از خردسالي از سرچشمة علوم الهي

سيراب و اشباع شده بود، نيز درخور توجّه است. تعبير »زُقّگ العِلْمگ زگقّاً

« كه در برخي نقلها آمده است، اشاره به اين حقيقت دارد كه تغذيه علمي او از همان

كودكي بوده است.

مقام فقاهتي او بالا بود و نزد راويان، مورد وثوق به شمار مي‏رفت و داراي پارسايي

فوق العاده‏اي بود. تعبير برخي بزرگان دربارة او چنين است:

»عباس از فقيهان و دين شناسانِ اولاد ائمّه بود و عادل، ثقه، با تقوا و پاك بود«.

و به تعبير مرحوم قايني: »عباس از بزرگان و فاضلانِ فقهاي اهل بيت بود، ب

لكه او داناي استاد نديده بود«.

اين سردار رشيد و شهيد، علاوه بر آن كه خود به لحاظ قرب و منزلتي كه نزد پروردگار

دارد در قيامت از مقام شفاعت برخوردار است، وسيلة شفاعت حضرت زهرا نيز خواهد بود.

در روايت است:

در روز رستاخيز، آنگاه كه كار سخت و دشوار گردد، پيامبر خدا، حضرت علي را نزد

فاطمه خواهد فرستاد تا درجايگاه شفاعت حاضر شود. اميرمؤمنان به فاطمه ميگويد:

از اسباب شفاعت چه نزد خود داري و براي امروز كه روز بي‏تابي و نيازمندي است

چه ذخيره كرده‏اي؟ فاطمة زهرا ميگويد: يا علي، براي اين جايگاه، دستهاي بريدة

فرزندم عباس بس است.

افتخار بزرگ عباس بن علي اين بود كه در همة عمر، در خدمتِ امامت و ولايت و

اهل‏بيت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحسين(ع) نقش حمايتي ويژه اي

داشت و بازو و پشتوانه و تكيه گاه برادرش سيدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت،

همان جايگاه را داشت كه حضرت امير نسبت به پيامبر خدا داشت. در اين زمينه به

مقايسة يكي از نويسندگان دربارة اين پدر و پسر توجه كنيد:

»حضرت عباس در بسياري از امور اجتماعي مانند پدر قد مردانگي برافراخت و

ابراز فعاليت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسين بود مانند پدرش كه پشت و پناه

حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاري، شجاعت، قوّت بازو،

ايمان و اراده، پشت نكردن به دشمن، فريب دادن و بيم نداشتن از عظمت حريف و انبوهي

دشمن را كه پدرش درجنگهاي اُحد، بدر، خندق، خيبر و غيره نشان داد، در كربلا ابراز داشت.

عباس، همانطور كه علي(ع) هميان نان و خرما به دوش ميگرفت و براي ايتام و

مساكين مي‏برد، او به اتفاق و امر برادر، بسياري از گرسنگان مكّه و مدينه را به همين

ترتيب اطعام مي‏نمود. عباس، مانند علي(ع) كه باب حوايج دربار پيغمبر بود و هركس

روي به ساحت او مي‏كرد، اوّل علي را مي‏خواند، باب حوايج در استان امام حسين بود و

هركس براي رفع حوايج به دربار حسين (ع) مي‏شتافت، عباس را مي‏خواند.

عباس مانند پدر كه در بستر پيغمبر خوابيد و فداكاري كرد در راه پيغمبر، در روز عاشورا

براي اطفال و آب اوردن فداكاري كرد. عباس مانند پدر كه در حضور پيغمبر شمشير مي‏زد،

در حضور برادر شمشير زد تا از پاي در آمد. عباس، همان‏طور كه پدرش به تنهايي به

دعوت دشمن رفت، به‏تنهايي براي مهلت به طرف خيل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت.

 

                                                        ...  پایان ...

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 15 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

سالها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا ميگذشت.

حضرت علي(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پيامبر اكرم) ازدواج كرده بود.

امّا با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علي(ع) بود.

براي خاندان پيامبر، سرنوشتي شگفت رقم زده شده بود. بني هاشم، در اوج عزّت و بزرگواري،

مظلومانه مي‏زيستند. وقتي علي(ع) به فكر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود.

برادرش «عقيل » را  كه در علم نسب‏شناسي وارد بود و قبايل و تيره‏هاي گوناگون و خصلتها و

خصوصيّتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب مي‏شناخت  طلبيد. از عقيل خواست كه:

برايم همسري پيدا كن شايسته و از قبيله‏اي كه اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا

بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تكسوار و رشيد.

پس از مدّتي، عقيل زني از طايفة كلاب را خدمت اميرالمؤمنين(ع) معرفي كرد كه آن

ويژگي ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نياكانش همه از دليرمردان

بودند. از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة كلابيّه

مي گفتند و بعدها به «امّ‏البنين» شهرت يافت، يعني مادرِ پسران، چهار پسري كه به‏دنيا آورد

و عبّاس يكي از آنان بود.

عقيل براي خواستگاري او نزد پدرش رفت. وي از اين موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار،

 پاسخ آري گفت. حضرت علي(ع) با آن زن شريف ازدواج كرد. فاطمة كلابيّه سراسر نجابت

و پاكي و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتي وارد خانة علي(ع) شد، حسن و حسين « بيمار بودند.

او آنان را پرستاري كرد و ملاطفت بسيار به آنان نشان داد.

گويند: وقتي او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنيد تا ياد غمهاي مادرتان

فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانيد.

ثمرة ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان،

كه هر چهار تن سالها بعد در حادثة كربلا به شهادت رسيدند. عباس، قهرماني كه در اين روایت

از او و خوبي‏ها و فضيلتهايش سخن ميگوييم، نخستين ثمرة اين ازدواج پر بركت و بزرگترين

پسر امّ البنين بود.

فاطمة كلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و كمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي

اين دودمانِ پاك، احترام ويژه‏اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود

 كه اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است. او براي حسن، حسين، زينب و امّ كلثوم،

يادگاران عزيز حضرت زهرا، مادري مي‏كرد و خود را خدمتكار آنان مي‏دانست. وفايش نيز به

اميرالمؤمنين شديد بود. پس از شهادت علي(ع) به احترام ان حضرت و براي حفظ حرمت او،

شوهر ديگري اختيار نكرد، با آن كه مدّتي نسبتاً طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن

حضرت زنده بود.

ايمان والاي امّ البنين و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود كه آنان را بيشتر از

فرزندان خود، دوست مي‏داشت. وقتي حادثة كربلا پيش آمد، پيگير خبرهايي بود كه از كوفه و

كربلا مي‏رسيد. هركس خبر از شهادت فرزندانش مي‏داد، او ابتدا از حال حسين(ع) جويا مي‏شد

و برايش مهمتر بود.

عبّاس بن علي(ع) فرزند چنين بانوي حق شناس و بامعرفتي بود و پدري چون

علي بن ابي طالب(ع) داشت و دست تقدير نيز براي او آينده‏اي آميخته به عطر وفا و گوهر

ايمان و پاكي رقم زده بود.

ولادت نخستين فرزند امّ البنين، در روز چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه بود.

تولّد عباس، خانة علي و دل مولا را روشن و سرشار از اميد ساخت، چون حضرت مي‏ديد

در كربلايي كه در پيش است، اين فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود و

عباسِ علي، فداي حسينِ فاطمه خواهد گشت.

وقتي به دنيا آمد حضرت علي(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را

بر گوش او خواند و او را با توحيد و رسالت و دين، پيوند داد و نام او را عباس نهاد.

در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح كردند

و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

آن حضرت، گاهي قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش ميگرفت و آستينِ دستهاي كوچك

او را بالا مي‏زد و بر بازوان او بوسه مي‏زد و اشك مي‏ريخت. روزي مادرش امّ البنين

كه شاهد اين صحنه بود، سبب گرية امام را پرسيد. حضرت فرمود: اين دستها در راه كمك

و نصرت برادرش حسين، قطع خواهد شد؛ گريهء من براي آن روز است.

با تولّد عبّاس، خانة علي(ع) آميخته‏اي از غم و شادي شد: شادي براي اين مولود خجسته،

و غم و اشك براي آينده‏اي كه براي اين فرزند و دستان او در كربلا خواهد بود.

عبّاس در خانة علي(ع) و در دامان مادرِ با ايمان و وفادارش و در كنار حسن و حسين

« رشد كرد و از اين دودمان پاك و عترتِ رسول، درسهاي بزرگ انسانيت و صداقت و

 اخلاق را فرا گرفت.

تربيت خاصّ امام علي(ع) بي‏شك، در شكل دادن به شخصيت فكري و روحي بارز و

برجستهء اين نوجوان، سهم عمده‏اي داشت و درك بالاي او ريشه در همين تربيتهاي والا داشت.

روزي حضرت امير(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت زينب

هم حضور داشت. امام به اين كودك عزيز گفت: بگو يك. عبّاس گفت: يك. فرمود: بگو دو.

عباس از گفتن خودداري كرد و گفت: شرم مي‏كنم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده‏ام

دو بگويم. حضرت از معرفت اين فرزند خشنود شد و پيشاني عبّاس را بوسيد.

استعداد ذاتي و تربيت خانوادگي او سبب شد كه در كمالات اخلاقي و معنوي، پا به پاي رشد

جسمي و نيرومندي عضلاني، پيش برود و جواني كامل، ممتاز و شايسته گردد.

نه‏تنها در قامت رشيد بود، بلكه در خِرد، برتر و درجلوه‏هاي انساني هم رشيد بود.

او مي‏دانست كه براي چه روزي عظيم، ذخيره شده است تا در ياري حجّت خدا جان نثاري كند.

او براي عاشورا به دنيا آمده بود.

اين حقيقت، موردتوجّه علي(ع) بود، آنگاه كه مي‏خواست با امّ البنين ازدواج كند.

وقتي هم كه حضرت امير در بستر شهادت افتاده بود، اين «راز خون» را به ياد عبّاس آورد

و در گوش او زمزمه كرد.

شب 21 رمضان سال 41 هجري بود. علي(ع) در آخرين ساعات عمر خويش،عبّاس

را به آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و به اين نوجوان دلسوخته، كه شاهد خاموش شدن

شمع وجود علي بود، فرمود: پسرم، به زودي در روز عاشورا، چشمانم به وسيلة تو

روشن ميگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعة فرات وارد شدي،

مبادا آب بنوشي در حالي كه برادرت حسين(ع) تشنه است.

اين نخستين درس عاشورا بود كه در شب شهادت علي(ع) آموخت و تا عاشورا

پيوسته در گوش داشت.

شايد در همان لحظات آخر عمر علي(ع) كه فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و

نگران آينده بودند، حضرت به فراخور هر يك، توصيه‏هايي داشته است. بعيد نيست كه

دست عبّاس را در دست حسين(ع) گذاشته باشد و عبّاس را سفارش كرده باشد كه:

عباسم، جان تو و جان حسينم،  در كربلا! مبادا از او جدا شوي و تنهايش گذاري!

عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگي داشت و از نفسهاي پاك و عنايتهاي ويژة علي(ع)

و مادرش امّ البنين برخوردار شده بود. امّ البنين هم نجابت و معرفت و محبّت به

خاندان پيامبر را يكجا داشت و در ولا و دوستي آنان، مخلص و شيفته بود. از آن سو نزد

اهل بيت هم وجهه و موقعيّت ممتاز و مورد احترامي داشت. اين كه زينب كبري پس از

عاشورا و بازگشت به مدينه به خانة او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به اين

مادرِ داغدار تسليت گفت و پيوسته به خانة او رفت و آمد مي‏كرد و شريك غمهايش بود،

نشانِ احترام و جايگاه شايستة او در نظر اهل‏بيت بود.

ادامه دارد ...

 

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

در اینکه شهربانو در چه تاریخی از ایران به مدینه انتقال یافته و به همسری امام حسین (ع) در آمده،

سه نظریه ی مشهور وجود دارد:

1) از برخی منابع استفاده می شود که اسارت شهر بانو و رسیدن وی به مدینه، در زمان خلافت

عمر صورت گرفته است.

۲) گروهی می نویسند که این موضوع در دوره ی عثمان بوده است.

3) برخی هم بر این عقیده اند که موضوع یاد شده ، در عصر خلافت امیر المومنین (ع) تحقق یافته است.

به هر حال این سه نظریه وجود دارد که هر سه قول در زیر آورده می شود:

الف) حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: چون دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند،

دختران مدینه برای تماشای او سر می کشیدند. هنگامی که وارد مسجد شد، از پرتو صورتش

مسجد درخشان گردید.( کنایه از این که اهل مسجد از قیافه و جمال آن بانو شادمان و متعجب شدند.)

عمر به او نگاه کرد. دختر، رخسار خود را پوشاند و گفت: اف بیروج بادا هرمز!

(یعنی: وای! روزگار هرمز سیاه باد!) عمر گفت: این دختر، مرا ناسزا می گوید؟! ]

و خواست او را اذیت کن[  . امیر المومنین علی (ع) به عمر فرمود: تو این حق را نداری.

به او اختیار بده خود، مردی از مسلمانان را انتخاب کند و در سهم غنیمتش حساب کن

( منظور این که مهرش را از سهم بیت المال آن مرد حساب کن). عمر به او اختیار داد.

 دختر بیامد و دست خود را روی سر حسین (ع) گذاشت. امیر المومنین به او فرمود: نام تو چیست؟

گفت: جهان شاه. حضرت امیر (ع) فرمود: بلکه شهربانویه باشد. سپس به حسین فرمود: یا حسین!

از این دختر بهترین شخص روی زمین برای تو متولد می شود، و علی بن الحسین از او متولد گشت.

علی بن الحسین (ع) را ابن الخیرتین ( یعنی پسر دو برگزیده) می گفتند،

زیرا برگزیده خدا از عرب، هاشم بود و از عجم، فارس بود.

ب) در عیون الاخبار الرضا (ع) ،   از حضرت رضا (ع) ، روایت شده است که

عبدالله بن عامر کریز چون خراسان را فتح نمود، دو دختر یزدجرد بن شهریار را نزد

عثمان بن عفان فرستاد و او یکی را به امام حسن (ع) و دیگری را به امام حسین (ع) بخشید.

هر دو بانوی بزرگوار، بعد از تولد فرزندشان از دنیا رحلت کردند. در بحار آمده است که این قول،

 به صواب نزدیکتر است و بعید نیست که عمر در روایت اول،  تصحیف (خطا در نوشتن و خواندن)

عثمان باشد.

ج) شیخ مفید در کتاب ارشاد آورده است: امیر المومنین (ع) حریث بن جابر حنفی را در سمت

مشرق حکومت، جایی بداد. پس حریث دو تن از دختران یزدجرد را برای آن حضرت (ع) فرستاد.

پس حضرت علی (ع) شاه زنان را به پسرش حسین (ع) بخشید و دیگری را به محمد بن ابی بکر

بخشید و از آن زن قاسم پسر محمد بن ابی بکر به دنیا آمد. در این خصوص ذکر قول مسعودی خالی

 از لطف نیست. وی می نویسد:

جریان جهانشاه (شهربانو) و خواهرش این بود که این دو خواهر در زمان عمر بن خطاب اسیر شدند.

آنان را نزد عمر آوردند. عمر دستور داد آنان را برای فروش عرضه نمایند! ولی امیر المومنین علی (ع)

از این عمل جلوگیری کرد و فرمود: دختران پادشاهان را نباید در بازارها فروخت. آنگاه علی (ع)

زنی از انصار را دستور داد تا دست آن دو خواهر را گرفت و در میان مجلس مهاجر و انصار گردانید

و آنان را برای ازدواج عرضه کرد. اول کسانی که وارد شد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بودند.

پس آن دو بزرگوار ایستادند و خطبه آنان را برای خودشان خواندند. آن دو خواهر هم گفتند:

ما غیر از شما کسی را قبول نمی کنیم. در مورد زمان ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو

مشهور آن است که این ازدواج بین سالهای 35 و 36 هجری صورت گرفته است.

بنا بر آنچه که ذکر شد می توان به این نتیجه رسید که شهربانو پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام ،

به صورت اسیر وارد مدینه شد. در مدینه با انتخاب خود، با امام حسین(ع) ازدواج کرد.

در مورد این که آیا این ازدواج در عصر خلافت عمر، عثمان و یا امیر المومنین علی (ع) رخ داد،

هر سه قول گفته شده است. ولی با توجه به اینکه امام سجاد(ع)، نخستین فرزند شهربانو،

در سال 38 هجری، در زمان خلافت علی (ع) متولد شد، به احتمال قوی، این ازدواج در عصر

خلافت عثمان یا در عصر خلافت علی (ع) واقع شده است، زیرا بعید است که امام حسین (ع)

بیش از ده سال شوهر شهربانو باشد ولی از او دارای فرزند نگردد.

لازم به ذکر است که در کتاب جلاءالعیون آمده است: قبل از آن که مدائن به دست مسلمانان بیفتد،

شهر بانو در خواب دید که حضرت رسول (ص) به همراه امام حسین (ع) داخل خانه او شد و

ایشان را برای حضرت امام حسین (ع) خواستگاری نمود و به او تزویج کرد. شهربانو گفت:

چون صبح شد، محبت آن امام (ع) در دل من جا کرد و پیوسته در خیال آن بزرگوار بودم.

چون شب دیگر به خواب رفتم، حضرت فاطمه (س) را در خواب دیدم که نزد من آمد و اسلام

را بر من عرضه کرد و من در خواب به دست آن حضرت (س) مسلمان شدم، پس فرمود:

لشکر مسلمانان بزودی بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسیر خواهند کرد و به زودی

به فرزند من حسین خواهی رسید و خدا نخواهد گذاشت که کسی دست به تو رساند تا آنکه

به فرزند من برسی. حق تعالی نیز مرا حفظ کرد که هیچ کس به من دست نرسانید تا آن

 که مرا به مدینه آوردند. چون امام حسین (ع) را دیدم، دانستم همان است که در

خواب با حضرت رسول (ص) نزد من آمده بود و رسول خدا(ص) مرا به عقد او در آورده بود،

به این سبب او را اختیار کردم.

تا اینجا داستان آشنایی این دو بزرگوار تمام شد. اما در مورد ولادت حضرت سجاد(ع) انشاالله

در روز ولادت ایشان خواهم نوشت.

فردا اگر خدا بخواهد در مورد حضرت عباس خواهم نوشت.

پس تا فردا خدا نگهدار راستی سلام

اعیاد شعبانیه هم مبارک

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

شهر بانو، بانویی بزرگوار از دودمان شاهان، مادر زین العابدین (ع) است. این بانوی بزرگوار

در میان زنان مسلمان از جایگاه والایی بر خوردار است، زیرا او از جمله زنان بزرگ عصر خود

بلکه در طلیعه ی بزرگ بانوان مسلمان بوده است. این بانوی بزرگوار ، افتخار مادری

امام زین العابدین (ع) و نه تن از امامان معصوم (ع) از نسل او را دارد. از دیگر فضائل

این بانو می توان به صفات روحی و جلالت شهربانو اشاره کرد. در میان صفات روحی این بانو،

برجسته تر از همه: عفت، پاکی، کمال، آداب بلند و تیزهوشی اوست، به خاطر همین ویژگی های

فراوان، خصال نیکو و صفات کریمه ی او بود که امام علی (ع) به تزویج آن بزرگوار با

فرزندش امام حسین (ع) اقدام نمود و به او نظر لطف و احسان داشت. افزون بر صفات روحی و

مکارم اخلاقی، این بانو از جمال ظاهری و صورت نیکویی نیز بر خوردار بود.

چنانکه  برخی از محدثین و مورخین آورده اند: هنگامی که دختر یزدجرد بن شهریار را آوردند و

وارد مدینه شد، تمام دختران مدینه به تماشای جمال او بیرون آمدند و چون داخل مسجد شد،

مسجد مدینه از پرتو نور روی او روشن گردید. اکثر مورخان در حسن و جمال حضرت  شهربانو

اتفاق نظر دارند. درباره این بانوی گرامی نوشته اند که: شاه زنان، شهربانو، از بهترین زنان

عالم عصر خویش بود. همچنین گفته اند که ایشان دارای فضائل زیادی بود. یکی دیگر از مورخان

در مورد شهربانو می نویسد: خداوند تبارک و تعالی ، ائمه مهدیین (ع) را از امام حسین (ع) و از

دختر کسری قرار داده است، نه از دیگر زنانش.

براستی که خداوند منان، این بانوی بزرگوار را مورد الطاف و عنایت خاص خود قرار داد و

این فضیلت را به او ارزانی داشت که مادر بزرگوار امام زین العابدین (ع) و جده ی طیبه ی گرامی

ائمه طاهرین (ع) باشد که آنان کلمه توحید را بر روی زمین بر افراشتند.

خلاصه مطلب اینکه، این بانو به صفات برجسته ای آراسته شد که از آن میان:

 

1)      نسب پر فروغ آن بزرگوار است که نواده ی کسری و از نسل پادشاهان است.

2)      این بانو همسر سرور آزادگان و سالار شهیدان، امام حسین (ع)، است.

3)      وی مادر امام زین العابدین (ع) است.

4)      مادربزرگ ائمه ی طاهرین است، یعنی امامانی که از نسل امام زین العابدین می باشند.

5)      وسیله ارتباط مقدس بین عرب و فارس است. آری، این جهات، شرف و بزرگی بیشتری بر

شرافت و عظمت ذاتی وی افزوده است.

 

 

شهربانو از دیدگاه امام علی (ع) و امام حسین (ع)

 

امام علی (ع) به شهربانو محبت خاصی داشت و این به خاطر ایمان و عقل فراوانش بود و اخباری

از آن حضرت (ع) به جا مانده است که بیانگر فضیلت این بانوی بزرگوار است. از جمله آن خبر ها ،

اخبار زیر می باشد:

 

الف) در اصول کافی هم روایت شده است که حضرت علی به امام حسین (ع) فرمود: ای حسین !

این سعادتمند را نیکو محافظت بنما  و به او نیکی و احسان کن، زیرا از او فرزندی متولد می گردد

که پس از تو بهترین اهل زمین خواهد بود.

ب) امام علی (ع) به کسانش خبر داد که شهربانو مادر پاکی برای ائمه ی طاهرین (ع) خواهد شد

و همچنین فرمود: او مادر اوصیاء و ذراری پاک است.

حضرت علی (ع) به خاطر همانند بودن شهربانو به مریم کبری او را مریم نامیدند.

امام حسین (ع) برای همسر خود شهربانو ، احترام و توجه بسیار قائل بود و او را بر دیگر

زنان خود مقدم می داشت. این بانوی بزرگوار در حمایت و زیر سایه ی امام (ع) از حرمت و

احترام خاصی بر خوردار بود، تا آنجا که ناز و نعمت های زمان سلطنت پدرش را از یاد برد.

به قول سید عبدالعزیز سید الاهل که می نویسد: امام حسین(ع) به قدری از تعلیمات اسلامی به

وی آموخت که کاخهای مداین را فراموش کرد.

 

ادامه دارد ...

قسمت بعد:

روایتی درباره ازدواج شهربانو با امام حسین (ع)

این پست رو فردا میذارم منتظر باشید ...

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 12 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

 

سلام دوستان اگه در بعضی از پستها با غلط املایی و یا تایپی مواجه شدید به بزرگواری خودتون

ببخشید تمام سعیم رو می کنم دیگه تکرار نشه.

از وقتی وب راه افتاده اصلا استراحت ندارم نه وقت خوابم مشخصه نه خورد و خوراک و ... .

حتی دختر بدی شدم به مامانم کم کمک می کنم. روزی بالغ بر 12 ساعت پشت سیستم هستم و

تا ساعت سه -چهار نصفه شب بیدارم و حتی گاهی نمازمو که خوندم بعد می خوابم. و با

چراغهای خاموش و تنها با نور کم کامپیوتر کار میکنم. با این وجود وقت کم میارم و

همش نگرانم درست به کارها نرسم.


اگه غلط تایپی یا املایی دارم به بزرگی خودتون ببخشید همش مال خستگی زیاده.

 توی این مدت بد جور کمر درد و گردن درد گرفتم.

 

اما آدمی هستم اگه کاری رو شروع می کنم تا آخرش می رم و سعی می کنم به بهترین نحو و

شکل انجامش بدم تا جای ایرادی نمونه و یا اگه هست به حد اقل برسه.

حتی اگه به سلامتیم لطمه بخوره باید از عهده مسئولیتی که پذیرفتم به شکل عالی بر بیام.

هدف من رضایت شماست واسه همینه که اصرار دارم توی نظر سنجی شرکت کنید و با ذکر دلیل.

تا از ضعفها با خبر بشم و اصلاحشون کنم.

برای شاد شدن دوست دارید چکار کنم.اگه منظور قالبه همون طور که متوجه شدید ،

 من قالب رو بر اساس مناسبت ها انتخاب می کنم. هر چی گشتم یه قالب شاد با مناسبت

ولادت امام حسین پیدا نکردم. همش برای محرم بود. این تنها تمی بود که اشاره ی مستقیم 

به محرم نداشت. اگه سراغ دارید بهم معرفی کنید. اگه نه تا آخر این هفته تحمل کنید.

راستی اون پستی رو که سفارشش رو دادم بخشی ش رو در پست قبل نوشتم.

در باره بی بی شهر بانو ... .

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 12 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

نام: شهربانو (اسامی دیگری نیز ذکر شده)

لقب: شاه زنان و ...

نام پدر: یزدگرد

نام مادر: (به روایتی) ماه آفرین

ملیت: ایرانی

تاریخ وفات (به روایتی) پانزدهم شعبان سال سی و هشت هجری

نام همسر: حضرت امام حسین

تعداد فرزندان: یک پسر ( حضرت امام سجاد (ع))

محل دفن: مدینه (البته کوفه هم ذکر شده)

 

مختصری از زندگی نامه بی بی شهربانو (س)

بنا به قول مشهور، مادر امام سجاد (ع) به نام شهر بانو، یکی از دختران یزدگرد سوم

(آخرین پادشاه ساسانی) بود.

در کتاب منتهی الامال نیز آمده است که علیا مخدره شهربانو،

 دختر یزدجرد بن شهریار بن پرویز بن هرمز بن انو شیروان پادشاه عجم بود... .

در مورد نام ایشان نامهای بسیاری عنوان شده چون: سلامه، سلمه، غزاله، ام سلمه، بره،

جهان بانویه، جهان شاه، حرار، خوله، سلافه، سلامه، سلمه، سادره، شاه زنان، شهر بان،

شهر بانو، شهر بانویه، شهر ناز ، فاطمه، مریم، و سیدة النساء ذکر شده است.

در سال 21 هجری، سپاه ساسانی در جنگ نهاوند از مسلمانان شکست سختی خورد.

پس از جنگ نهاوند حکومت ساسانی تسلط خود را بر سرزمین ایران از دست داد و

ملک ساسانی تکه تکه شد و تکلیف هر شهر به دست مرزبانان افتاد. برخی در برابر

مسلمانان به جنگ می پرداختند و بعضی تسلیم می شدند و به پرداخت مالی گردن می نهادند.

چهارده سال برای بسته شدن دفتر امپراطوری بزرگ ایران، زمان بسیار کوتاهی است.

انهدام حکومتی که بر نیمی از جهان حکم می راند. و این امری عجیب و غیر قابل تصور بود.

یزدگرد ساسانی، در جنگ با مسلمانان شکست خورد و عاقبت در مرو به دست آسیابانی

به قتل رسید و دختران او به مدینه روانه گشتند. در مورد زمان و نحوه اسارت شهربانو و ورود

وی به مقر حکومت اسلامی، روایات چندی وجود دارد. بحث تفصیلی این روایات در پستهای

آتی خواهد آمد.

شهر بانو پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام، به صورت اسیر وارد مدینه شد و 

در مدینه با انتخاب خود، با امام حسین ازدواج کرد. این بانو دارای فضایل و مکارم اخلاقی

والایی بود و بعلاوه از جمال ظاهری عالی نیز بر خوردار بود. ازدواج وی با امام حسین را

بین سالهای 35 و 36 هجری قمری دانستند. حضرت علی (ع) در مورد شهر بانو به

امام حسین فرموده بود: ای حسین ! این بانوی پسندیده را به خوبی محافظت کن و به او نیکی کن!

چرا که بزودی از او فرزندی متولد می گردد که پس از تو بهترین اهل زمین خواهد بود.

پس از ازدواج این دو بزرگوار، سر انجام در سال 38 هجری قمری، حضرت سجاد (ع)

در شهر مدینه دیده به جهان گشود. بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در هنگام تولد

تنها فرزندش، حضرت سجاد (ع) از دنیا رفت و پس از او، یکی از زنان امام حسین (ع)

عهده دار محافظت و نگهداری از امام سجاد (ع) شد. این نا مادری چنان  در حق امام سجاد (ع)

نیکی کرد که امام (ع) به پاس احترام و قدر دانی از محبتهایش او را مادر خطاب می کرد.

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 11 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

این هفته پستهای جالبی دارم

قراره از " بی بی شهربانو " بنویسم!.

ما معمولا از زندگی ائمه خبر داریم

اما فکر نمی کنم زیاد در مورد نحوه آشنایی امام حسین و

بی بی چیزی بدونید!.

وا۳ همین

قراره از این موضوع مطلب بذارم.

مطمئنم خوشتون میاد!.

شاید خوندنش باعث بشه اون اختلاف نظری که بین

عرب و عجم

هست برطرف بشه!.

و از این اختلافها خجالت بکشن!.

پس منتظر و گوش به زنگ باشید!.

شاید نتونم همه رو خبر کنم. لطفا دوستان گلم کمکم کنید و

به بقیه دوستان اطلاع بدید!.

به خصوص اونا که لینکن!.

نگارش در تاريخ پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

تویی هم مصطفی و هم محمد

تو را در آسمان نامند احمد

تو کانون صفا مرد یقینی

تو عین رحمه العالمینی

عید مبعث بر مسلمانان به ویژه علی دوستان مبارک

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نگارش در تاريخ پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

امشب سخن ازجان جهان بایدگفت

توصیف رسول انس وجان بایدگفت

در بعثه بعثت رسول خاتم

تبریک به صاحب الزمان بایدگفت !

عید بر شما مبارک

راستی دوستان پس فردا آخرین جمعه ماه رجبه دعای طول عمر یادتون نره توی پستهای قبل هست

یادتون باشه بهتره تا قبل از غروب آفتاب بخونید

 

بازم عید  رو بهتون تبریک امیدوارم لحظات خوشی رو سپری کنید ، دعا فراموشتون نشه

حسابی محتاجم به دعا ، از هفته جدید هم انشاالله هرروز آپم مطالب جالبی دارم که مطمئنم واستون جالبه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نگارش در تاريخ پنج شنبه 7 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

با ترجمه قرآن کریم به زبانهای اروپایی ، طبعا اشتیاق مردم به شناخت پیامبر اسلام (ص) بیشتر شد،

به ویژه که نویسندگان اروپایی، به اشتباهات پیشینیان خود ، در مورد قضاوت های نادرست شان

در مورد جهان اسلام و پیامبر و قرآن کریم، علنا اعتراف کردند و در آثار خود نشان دادند نه تنها

این دین مقدس و پیامبر عظیم الشان آن بر حق اند، که بسی بالا تر از آنند که اینان درباره شان به

قضاوت بنشینند و رأی بدهند. آثار بی شماری که در این زمینه در کشورهای اروپایی، بویژه انگلیس،

فرانسه و آلمان چاپ و منتشر شده، گواه این ادعاست که از آن میان، تعدادی از این آثار به زبان فارسی

نیز ترجمه شده و خوانندگان ایرانی نیز با آنها آشنایند که  از آن میان، بویژه به نظر ما کتاب ارزنده

" عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن " تالیف " جان دیون پورت " انگلیسی، ترجمه آقای "

سید غلامرضا سعیدی " که توسط شرکت انتشار چاپ شده و در سال 1338 به عنوان

کتاب برگزیده سال انتخاب گردید، " عایشه بعد از محمد " تالیف " کورت فریشلر " آلمانی،

ترجمه " ذبیح الله منصوری " و همین کتاب " محمد پیغمبری که از نو باید شناخت " را نام برد.

 به تصور ما ، کتاب " محمد پیغمبری که از نو باید شناخت " از جمله آثاری است که درباره

پیامبر اسلام (ص) نوشته شده است و من در این بخش لازم می دانم یاد آور شوم در بین

نویسندگان اروپا- امریکایی " کنستان ویرژیل گئو ریکو " نیز یکی از کسانی است که راجع به

زندگانی حضرت محمد (ص) به تحقیق و مطالعه پرداخته و حاصل آن را به صورت کتاب به عاشقان

پیامبر (ص) و پیروان را او ارائه کرده است.

" کنستان ویرژیل گئو ریکو " که به عنوان عضو وزارت خارجه رومانی به عالیترین مقامات دنیایی

رسیده بعد از استقرار رژیم کمونیستی در آن کشور ، به فرانسه مهاجرت کرده ، به عنوان

یک نویسنده – نویسنده آثاری چون دومین شانس، خانه پترو وارا و ... –

 به شهرت جهانی دست یافته و مظاهر دنیایی را رها کرده، به کسوت روحانیان مسیحی در آمده

 تا به بندگان خدا خدمت کند،  به نظر ما، برای نوشتن این کتاب بایستی دچار انقلاب روحی و

وجدانی بزرگی شده باشد  و بی شک در نتیجه همین تحول روحی ست که در میابد پیامبر اسلام (ص)

 به عنوان یک انسان ، فرستاده خدا و راهبر است چه شخصیت بزرگ و شگفت انگیزی دارد و به

همین جهت است که احساس می کند زمانی فرا رسیده که نه تنها اروپائیان و مسیحیان، که همه

مردم دنیا باید تاریخ زندگانی پیامبر اسلام (ص) ، راه طولانی، سخت و پر مشقت ، فداکاری ها و

از خود گذشتگی های آن حضرت، آگاه شوند و بکوشند به دور از پیشداوری های مغرضانه و

قضاوت های غیر منصفانه که زاییده تبلیغات شوم دشمنان اسلام بوده و هست، آن بزرگوار را

از نو بشناسند.

" ویرژیل گئو ریکو " برای نوشتن کتاب خود از قرآن کریم، سیره پیامبر اکرم، کتاب های معتبر

 تاریخ اسلام بهره گرفته و جابجا ، از آنها در متن خود استفاده می کند، تا در عمل نشان دهد تاریخ

اسلام و زندگانی پیامبر آن همه اش مستند است و مسلمانان وقایع را روز به روز یاداشت کرده اند،

به عکس مورخان مسیحی و غیره که تا چند  قرن پیش، به ذکر دقیق تاریخ اهمیت نمی دادند.

"پایان"

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نگارش در تاريخ پنج شنبه 5 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

خورشید اسلام، دین حق، طلوع کرد. محمد (ص) ظهور کرد، تا از اعماق تیرگی های قرون،

از قلب همه ستمها و بی عدالتی ها، به اراده پروردگار یکتا، با صدای  رسای خود،

در آن برهوت خاموشی و درد، در گوش انسانها بخواند:

یا ایها الناس، انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفو ان اکرمکم عند الله اتقیکم.

و به این ترتیب به همه مردم جهان، از عرب و غیر عرب اعلام کند: ای مردم،

ما شما را از مرد و زن آفریدیم و به صورت ملتها و قبایل در دنیا قرار دادیم ، تا با شعار آزادی،

برابری و برادری انسانهای تحت ستم را از سلطه جباران و ستمگران برهانید و

چنین نیز شد و به زودی تعالیم آن حضرت، همراه با آیات جهانبخش قرآن کریم، نه تنها جزیرة العرب،

که سرزمینها ی دیگر را نیز به لرزه درآورد. مردم در هر جا، این صدا را شنیدند، به گوش گرفتند،

به خاطر سپردند، اندیشه کردند و ایمان آوردند، چنانچه دیری نگذشت که در پرتو قرآن

و تعالیم پیامبر (ص) اقوام و ملل گوناگون در زیر پرچم اسلام ، به شکل یک ملت در آمدند،

 در کشوری که اقیانوس اطلس در غرب،تا اقیانوس کبیر را در بر گرفت.

و این انفجار در تاریخ بود و هست، زیرا دین اسلام، جهان را دگرگون ساخت و

این بزرگترین انقلاب در زندگانی انسان ، در طول تاریخ بود و هست.

به این دلیل، در تاریخ بشریت هر روز بر فصل زندگی محمد (ص) و شرح تعالیم او می افزاید

و هرگز این ورق کهنه نمی شود.

 

ادامه دارد ...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نگارش در تاريخ پنج شنبه 4 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

ها اینک محمد (ص) مردی که هیچ شخص دیگری در صفات و مقام به رتبه او نرسید،

و هیچ کس در مناقب بلندی که وی را برای چنین رسالتی آماده کرد، همدوش او نشد.

اما تا محمد (ص) رسالت خود را اعلام کند، جهان همچنان غرق در ظلمت و تاریکی است.

انبوه خلق های ستمدیده، در سراسر جهان، در وحشت و اضطراب به سر می برند. این عصر،

 نیز در آتش بیداد و ستم و فساد و تباهی می سوزد، همان فساد و تباهی ای که از دورانهای پیش،

چون میراثی شوم، به این زمان رسیده و جان میلیونها انسان سرگشته و عاصی را به لب رسانده

است. نه،! دیگر حتی دین ها هم نمی توانند پناهگاه این مردم باشند، که این دین ها ، به انحراف

کشیده شده اند وبا آنچه پیامبران پیشین آورده اند، زمین تا آسمان تفاوت دارند.

دین یهود ملعبه دست کاهنان سود جو و دنیا پرست است.

دین مسیح نردبان ترقی آباء کلیسا و شاهان و امیران

و دین زردتشت پوسیده و به انحطاط کشیده شده و ابزار سرکوبی مردم،

در وقتی که پیروان پیامبران راستین گذشته، این چنین در زیر چرخ حکومتهای فاسد

و نا لایق خود له می شدند، تکلیف بت پرستان معلوم است ... .

همه در انتظار وقوع معجزه اند، سراسر جهان در التهاب این انتظار می سوزند.

اگر جز این است چرا در آن شب فرخنده  که محمد (ص) قدم مبارکش را به این جهان نهاد،

و کاینات را غرق در نور کرد، مردمانی که در سرزمینهای دور و نزدیک، در آفاق خود این

نور خیره کننده را مشاهده کردند، آن را به ولادت رهایی بخش نجات دهنده منسوب کردند؟؟؟ .

 

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نگارش در تاريخ پنج شنبه 1 تير 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

سلام دوستان همینطور که می دونید خرامان، خرامان داریم به بعثت برگزیده و خاتم نبیین

محمد مصطفی (ص) نزدیک میشیم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

به مناسبت این روز فرخنده تصمیم دارم یه کتاب ارزشمند به نام

"محمد پیغمبری که از نو  باید  شناخت ... " رو بهتون معرفی کنم.این کتاب

نوشته "کنستان ویرژیل گئوریکو" و ترجمه "ذبیح الله منصوری" هست.

این کتاب مقدمه جالبی داره که در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۷۶ به قلم "زبیده جهانگیری (شبنم)"

نوشته شده که قصد دارم گزیده ای از اون رو براتون بذارم تا شما هم لذت ببرید.

امیدوارم این کتاب رو تهیه کنید و از خوندنش لذت ببرید.

"به راستی که محمد (ص) پاک ترین، بهترین، گران بها ترین و گرامی ترین گوهر صدف هستی است.

در پاک ترین دودمان ها،  از پاکیزه ترین گوهر ها، با پاک ترین سیرتها، چشم به جهان گشوده ،

در قلب صحرا، زیر آسمانی صاف و روشن، در دامانی پاک رشد کرده و به جوانی رسیده،

در پرتو اندیشه و جهان بینی اجداد بزرگوارش (حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) )

از شرک و بت پرستی بیزاری جسته و در ضمیر آگاه و بیدار خویش به وحدانیت خدای

 یگانه – همان ایمان و اعتقادی که ابراهیم (ع) به فرمان پروردگار به تبلیغ آن مامور شده بود-

ایمان آورده، در غایت زیبایی جمال، به کمال معنوی رسیده ، با حسن اخلاق و رفتار،

راستی و درستی گفتار و کردار، پاکی و نجابت و صداقت و امانت خود، در سالهای زندگی،

احترام و علاقه و اطمینان مردم شهر و دیارش را جلب کرده و به مرحله ای ، به مقامی،

به فرازی قدم نهاده که تنها، آری! فقط تنها او می تواند پای بگذارد، که پس از آن، اوج است،

بالا...بالا و بالاتر و این همان جاست ... جایی که از آغاز خلقت تا پایان جهان ،

تنها اوست که می تواند و توانسته در آن قرار گیرد، مکان مقدسی در زمین و در زمان

که تنها او شایستگی رسیدن به آن را دارد ... و اینک ... آن انفجار عظیم و شگفت، ا

نفجار در زمان و مکان، انفجار نور، انفجار نار، انفجار عشق و انفجار ...

آن صدای غیر قابل توصیف و : إقرأ باسم ربّک الذی خلق (سوره مبارکه علق- آیه 1) .

محمد (ص) از جانب خداوند به رسالت برگزیده شده است و این ، لحظه نورانی-

حضور جبرئیل و فراخواندن این آیه مبارک- و ابلاغ فرمان خدا به بندگانش،

آنان را به راه حق، راه خدا، دین اسلام فرا بخواند."

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

منتظر ادامه این متن در پستهای بعدی باشید ...

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد